من چگونهام؟
گاهی اوقات که انسان به اطراف خود نگاه میکند و زندگی اشخاص مختلف را از نزدیک میبیند، با افرادی مواجه میشود که احساس میکند کاملا سرگشته و حیران هستند؛ انگار در کلاف زندگی، گم شدهاند و هیچ مسیر خاصی را در زندگی دنبال نمیکنند. اگر چه تک تک کارهایی که انجام میدهند، هدفمند است، ولی زندگی آنها نتیجه و هدف خاصی ندارد. خوب که نگاه میکنیم، متوجه میشویم کارهایی را انجام میدهند که اهداف آنها کاملا متفاوت و در خلاف جهت یکدیگر است؛ امروز به چیزی دل میبندند و آن را همه چیز خود میدانند ولی فردا از آن دلزده میشوند و مقصد دیگری را میپسندند. زندگی برای آنها هدیهای جز احساس خستگی و درماندهشدن ندارد و بدتر از همه، گاهی با تمام وجود نسبت به زندگی و عمر خود احساس پوچی دارند و زندگی را همچون جملهای بیمعنا میدانند.
اما در مقابل، گاهی نیز با افرادی روبرو میشویم که با شرایطی کاملا متفاوت زندگی میکنند و زندگی را نردبان پیشرفت خود میدانند. آنها در زندگی خویش مسیری معین را طی میکنند و اهداف خاصی دارند که میخواهند به آنها دست یابند. لذا براین اساس و متناسب با هدف خود، برخی کارها را انجام میدهند و از انجام برخی دیگر چشمپوشی میکنند و کارهایی را که در مسیر زندگی خود انجام میدهند، نظمی خاص دارد، هر عملی را به دنبال هر عمل دیگر به انجام نمیرسانند. اگر خوب دقت کنیم، با تمام تفاوتها و گوناگونیهایی که در اهداف گروههای مختلف آنان وجود دارد، میتوانیم آنچه را که آنان به دنبال آن هستند، دو خواسته عمده بدانیم؛ یکی تأمین نیازهای زندگی و دیگری رسیدن به سعادت و خوشبختی. اینگونه افراد، برای آنکه بتوانند به این دو هدف خود دست یابند، اعمال و فعالیتهای خویش را با قوانین و بایدها و نبایدهای خاصی تطبیق داده و خود را در آن چهارچوب قرار میدهند. اما به خوبی میدانیم که ریشه و اساس تمامی این قوانین، اعتقاد و جهانبینی خاصی است؛ اینکه چرا باید این کار را انجام دهیم و یا نباید نسبت به انجام فلان کار اقدام کنیم، نتیجه آنست که به خود و جهان پیرامونمان چگونه نگاه میکنیم، حقیقت را چگونه تشخیص دادهایم، و سعادت را در چه میدانیم؟
این چنین افرادی که در زندگی بیهوده نمیدوند و هدفی را جستجو میکنند، اگر چه زندگیشان سمت و سو دارد اما همه یکسان نیستند. عدهای در این میان، خودشان آگاهانه عقیده و هدف خویش را انتخاب میکنند و میدانند که از زندگی خویش چه میخواهند و با انتخاب خود در مسیر سرنوشت خویشتن قدم میگذارند؛ اما برخی دیگر زمام کارهای خود را عملا به دست دیگران سپردهاند و این دیگران هستند که بر اساس باورها و عقاید خود، آنها را حرکت میدهند؛ دیگرانی که خود فکر کردهاند و عقیده و هدفشان را خود انتخاب کرده اند ...
آنان شبیه اتومبیلی هستند که راننده، آن را به هر کجا بخواهد، خواهد برد. اما واقعاً انسان حتی هنگامی که تصور میکند که این چنین باشد و آزادی او بازیچه دست دیگران گردد، نفرت و تلخی شدیدی در کام او مینشیند و از اینکه حکم بردهای را پیدا کند که در دستان شرایط و روزگار و مقاصد دیگران اسیر است ولی از اسارت خویش گاه لذت نیز میبرد، واقعاً با تمام وجود بیزاری میجوید.
به راستی ما در کدامین گروه قرار داریم؟ چه کسی هدف و مسیر زندگی ما را تعیین میکند؟ آیا خود سرنوشت خود را رقم میزنیم و یا اینکه گرفتار و در بند تبلیغات و القای دیگران هستیم و کورکورانه از آنها تقلید میکنیم. واقعاً چه کسی ارزشها و باورهای ما را مشخص میکند؟
بنابر این، تک تک اعمال ما دارای هدف خاص خود هستند و مجموعه آنها مسیر زندگیمان را تعیین میکند و لحظه به لحظه، ما نیازمند تعیین مقصد خویش هستیم. لذا انتخاب آگاهانه باور و عقیده، در دورترین زوایای زندگی ما نیز ضرورتی انکارناپذیر است و مبنای تصمیم گیریها، انتخابها و کارهای گوناگون ما خواهد بود. جالب است که حتی اگر خود نیز آگاه نباشیم، باز هم عملی را که انجام میدهیم، متفکرین با ساختار عقیدهای خاص مرتبط میدانند. لذا همانند شخصی هستیم که در اقیانوس بیکران زندگی قرار دارد و این عقیده اوست که شنا کردن و انتخاب مسیر را به او میآموزد. اگر خود شنا کردن را فرا نگیرد و عقیده خویش را آزادانه انتخاب نکند، امواج عقاید دیگر متناسب با جهت خود، او را به این سو و آن سو میکشند و یا آنکه در این اقیانوس متلاطم، گرفتار سرگشتگی میگردد و عاقبت غرق میشود. پس خود را بیابیم و آزادانه، بهترین باور و برترین مسیر زندگی را برای خویش برگزینیم.