علم و ایمان، تفاوتی عمده

علم و ایمان، تفاوتی عمده

دو ویژگی عمده در درون ما وجود دارد که هرگز نمی‌توانیم آنها را نادیده بگریم؛ یکی علم که همان آگاهی و بینشی است که هرگز رنگ محدودیت نمی‌پذیرد و به دنبال تلاش جمعی بشر مرتباً در زمینه های گوناگون در حال تکامل است و دیگری گرایشات و خواسته‌های متعالی بشر، که ما و سایر انسانها دل در گروی آنها داریم. برخی اندیشمندان از این نیازهای برتر ما با عنوان ایمان تعبیر می‌کنند.(لذا علاوه بر آنچه که سایر جانداران به دنبال آن هستند، از آن جهت که ما انسانیم، نیازهای دیگری نیز داریم و طبیعی است که حتی اگر بهترین شرایط زندگی را نیز داشته باشیم، اما از زیبایی، محبت و عدالت در زندگیمان اثری وجود نداشته باشد به هیچ وجه از خود راضی نیستیم و یا اگر با وجود تمامی خوشی‌ها، زندگیمان محدود به همین چند سال باشد و در آخر، برای همیشه نابود شویم، بدیهی است که احساس نیاز و کمبود کنیم؛ چرا که همانند فرد تشنه‌ای خواهیم بود که رنگارنگ‌ترین غذاها را در مقابل او گذارده‌اند ولی او خواهان جرعه‌ای آب است و نه غذا.

اما براستی، آیا به تمامی خواسته‌هایی که داریم می‌پردازیم؟ بیایید فعالیتهای روزانه‌مان را به همراه هم بررسی کنیم، شاید بتوانیم برای چراهای متعددی که در ذهنمان نقش بسته است، پاسخی پیدا کنیم.

براساس آنچه که به آن نیاز داریم و حقیقتاً به دنبال آن هستیم، تمامی کارهایی را که در طول روز انجام می‌دهیم، در دو دسته کلی جای می‌گیرند:

 

1- لذت‌جویی، نیازی مهم

همانگونه که ذکر شد، برخی از کارهایی که در زندگی خود انجام می‌دهیم، فعالیتهایی است که از انجام آنها، احساس لذت می‌کنیم و انگیزه آنها نیز لذت‌جویی است. غذا خوردن، به دنبال لباس زیبا و مناسب رفتن، خواب راحت داشتن، عمل جنسی و ... همه در این گروه جای دارند. فعالیتهای لذت‌جویانه، به فرمان و تحریک غرایز ما انجام می‌پذیرند و هدف آنها تأمین نیازهای اولیه زندگی و ادامه حیات است که به بهانه کسب لذت، بدست آوردن سود و یا رهایی از رنج و ضرر صورت می‌پذیرد. هنگامی که غذا می‌خوریم، می‌خواهیم رنج گرسنگی خود را از بین ببریم و در کنار آن از غذا خوردن نیز احساس لذت می‌کنیم.

انجام این کارها که لذت نیز همراه و در کنار آنهاست، ضرورتی انکارناپذیر در زندگی ماست و ما برای ادامه زندگی، قطعاً به انجام تمامی این کارها نیازمندیم. اما آیا ما به قدری محدود هستیم که اگر تنها این نیازهای اولیه خود را برطرف کنیم، دیگر جا برای چیز دیگری باقی نمی‌ماند و خواسته‌ای دیگر نیز نداریم؟ گاهی اوقات که انسان به زندگی برخی از اطرافیانش دقت می‌کند، احساس می‌کند که انگار تنها در زندگی، به دنبال لذت خویش هستند و به جز لذت‌جویی، به هیچ چیز و به هیچ کس توجهی ندارند. گویی تنها خود را می‌بینند. در حالیکه افقی بسیار وسیعتر از این را در پیش روی دارند ولی نه تنها خود را دست کم گرفته‌اند، بلکه اگر با همین شتاب نیز پیش روند، تبدیل به هیولایی بسیار وحشتناک می‌شوند که تنها به لذت خویش می‌اندیشد و حاضر است برای دستیابی به آن، حتی دیگران را نیز قربانی کند. چنین افرادی چه بسا تلاش زیادی کنند تا بتوانند به لذت خویش دست یابند؛ به امید آنکه برای همیشه از آن بهره‌مند گردند، ولی ما خوب می‌دانیم که بسیاری از کامرواییها وقتی برای بار چندم تجربه می‌شوند، دیگر شیرینی اولیه خود را نخواهند داشت.

نکند ما نیز همین مسیر را طی می‌کنیم؟ اگر گاهی اوقات احساس می‌کنیم که از خود راضی نیستیم و یا به هر دری می‌کوبیم و به هر جا سر می‌زنیم که درون آشفته خویش را آرام کنیم اما نمی‌توانیم، شاید ریشه در همینجا دارد؛ چرا که هنوز نتوانسته‌ایم هویت حقیقی و نیازهای خود را به طور کامل ارضا کنیم. آیا بجز این نیاز و لذتهایی این گونه، لذتی دیگر وجود ندارد؟ آیا تمامی لذتها، عمقی کم دارند و سرانجام روزی پایان می‌پذیرند؟

 

-2 هدفمندی، ضرورتی غیر قابل انکار

در زندگی ما نوع دیگری از کارها نیز کما بیش به چشم می‌خورد که از آنها با عنوان "کارهای تدبیری"تعبیر می‌کنند. فعالیتهای تدبیری برای دستیابی به هدف و مصلحتی است که در دوردست قرار دارد؛ بدین ترتیب که ابتدا انسان مقصد و یا مصلحتی را که در دوردست وجود دارد، می‌شناسد، سپس به آن دل می‌بندد و راه رسیدن به آن را تشخیص می‌دهد و نهایتاً به سوی آن حرکت می‌کند تا به آن دست یابد. در این مسیر آنچه محرک انسان است، اراده و کششی است که به سمت مقصد خویش دارد و اگر چه که در ابتدا ممکن است این حرکت همراه لذت و راحتی نباشد، اما هنگامی که به مقصد و مطلوب خود رسید، به لذت و رضایتی والاتر دست می‌یابد و بسیار عمیق تر، طعم لذت را در کام خویش احساس می‌کند.

ما از آن جهت که انسانیم، به قدم گذاردن در این مسیر نیاز داریم و این فعالیت تدبیری ماست که به زندگی ما معنا می‌دهد؛ چرا که بوسیله آن می‌توانیم نیاز و خواسته‌های برتر خویش را بدست آوریم و حقیقتاً انسان باشیم و همانند انسانی کامل زندگی کنیم. تمامی موجودات هیچگاه جز اهدافی که غریزه و مسیر طبیعی زندگیشان به آنان نشان می‌دهد، نه چیزی را می‌شناسند و نه مقصدی دیگر را می‌توانند برای خویش برگزینند. لذا همین مسیر طبیعی، آنها را به هویت حقیقیشان می‌رساند. ولی ما اگر می‌خواهیم به هویت اصلیمان برسیم و انسان واقعی بودن را لمس کنیم، راهی جز انتخاب آگاهانه مقصد و حرکت در مسیر آن برایمان وجود ندارد. لذا این که من که باشم و چگونه زندگی کنم، کاملا در دست خود من است. هرچه بیشتر و کاملتر به فعالیتهای تدبیری بپردازم، هویت و حقیقت وجودم را بیشتر می‌توانم دریابم و عطش انسانیت خود را بیشتر می‌توانم سیراب کنم؛ چرا که غریزه تمام وجود انسان نیست و لذا خواسته‌های غریزی تنها بخشی از آن چیزهایی است که ما به آنها نیاز داریم. حقیقتاً اگر در زندگی هدف و مقصدی معین نداشته باشیم و به دنبال چیزی نباشیم، آیا تنها دلگرمی به خوشیهایی گذرا، می‌تواند روح آزاد و ابدیت‌خواه ما را ارضا کند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد