دانشی آزاد و خواستهای بینهایت
اگر کمی خود را زیر ذرهبین جستجو قرار دهیم، مییابیم که حقیقتجویی و میل به دانستن، گرایشی انکارناپذیر در وجود ماست؛ گرایشی که هیچگاه زندانی زمان و مکان نبوده است، به گذشتهمان میاندیشیم؛ از کجا بودهایم و بر ما چه گذشته است. سپس نیز به دنبال آن میرویم تا دریابیم که سرنوشت ما به کجا منتهی میشود. نه تنها محیط زندگی انسان، بلکه کرات و کهکشانهای دیگر نیز عطش دانستن او را فرو نمینشاند. آدمی تا از روابط اشیاء و موجوداتی که با آنها سر و کار دارد، آگاه نشود و نفهمد که در درون آنها چه میگذرد، از پای نمینشیند.
به دنبال این، علاوه بر آنچه سایر موجودات میخواهند، خواستههای دیگری نیز داریم و هرگز راضی نیستیم که تن به حصارها و زنجیرهای موجود بسپاریم. تنها این ویژگیهای طبیعی ما نیست که تعیین میکند ما کیستیم و چگونه زندگی میکنیم. تمامی این نیازهای طبیعی در طول زندگی، با فراز و نشیبهای بسیاری دست به گریبان است. کمی به اطراف خود بنگریم ...؛ سرانجام ممکن است روزی فرا برسد که غذا خوردن انسان به یک وعده محدود شود و رژیمهای گوناگون غذایی، میل انسان را در چهارچوب خویش به زنجیر بکشد و یا ممکن است در طول سالهایی که زندگی را تجربه میکنیم، کامجویی جنسی ما رنگ ضعف به خود بگیرد و چه بسا حتی دیگر احساسی نیز در این زمینه نداشته باشیم. ولی در پس پرده، چیزهایی دیگر نیز قرار دارد، که شاید بسیاری از آنها به طور ثابت، خواسته بی چون و چرای ما باشد ...
نه تنها فکر کردن به جاودانگی و بینهایت شدن برایمان لذتبخش است، بلکه با تمامی وجود و از صمیم قلب میخواهیم که زندگیمان همیشگی باشد و لذا مرگ برای بسیاری از ما واقعیتی اجتنابناپذیر، اما تلخ به حساب میآید. آنچه میخواهیم نه تنها محدود به خود و همسرمان نیست، بلکه وضعیت دوستان و همنوعانمان در سراسر جهان خواستهای مهم برایمان محسوب میگردد. خوراک، پوشاک و لذت جنسی بخشی از چیزهایی است که به دنبال آن میباشیم، ولی در کنار آنها زیبایی دوستی، مهر و عطوفت عمیق و نه سطحی، زندگی جاودانه، ارزشهای اخلاقی، ظلمستیزی، عدالتخواهی و ... همه را نیز میخواهیم. و صد البته که خواستههای ما به محیط زندگیمان نیز محدود نمیشود.