به سوی کدامین مقصد؟
اما در این دنیا، هدفهای فراوانی وجود دارد و هر کس به دنبال چیزی میدود و خواستهای دارد. حال من در این بین و از میان این همه هدفها، چگونه میتوانم بهترین و زیباترین هدف را انتخاب کنم تا به وسیله آن بتوانم خود را بیابم؟ معیار و ملاک افراد دیگر برای انتخابشان چیست؟ چرا همه یک راه را نمیروند؟
اگر خوب بنگریم، مشاهده میکنیم که علت تفاوت انگیزهها و گرایشات افراد گوناگون در زندگی، اختلاف معیارهای آنهاست و آن چیزی که معیارها و ارزشهای یک فرد را مشخص مینماید، نگرش و بینش او نسبت به خویشتن و جهانی است که در آن زندگی میکند و ساختار عقیدهای است که آن را پذیرفته و دل به آن سپرده است. در حقیقت عینکی که به وسیله آن خود را میبیند و از پشت آن به جهان مینگرد، هدف او را در زندگی معین میکند.
ما نیز اگر بخواهیم هدف و مقصد خویش را در زندگی تعیین کنیم و سپس مسیر آن را تشخیص داده و به سوی آن حرکت نماییم، باید تواناییهای مختلف خویش و زوایای گوناگون زندگی خود را دریابیم و ناگزیر از آنیم که هستی و جهان پیرامونمان را بشناسیم و بدانیم از کجا آمده و سرانجام آن به کجا منتهی میشود؟ باید بدانیم که رابطه و جایگاه ما در این نظام هستی در کجاست؟ آیا تمامی هستی تنها آن چیزهایی است که با چشم میبینیم و با دست لمس میکنیم؟ یا چیزی غیر از آنها نیز وجود دارد؟ نکند حقیقتی وجود داشته باشد و از آن غافل باشیم؟
اینها همه، مسائل اساسی مکاتب و عقاید مختلف است که هر کدام پاسخی برای آنها ارائه میدهند. گاهی اوقات که انسان نگرش عقاید مختلف را بررسی میکند، مشاهده میکند که اکثراً دارای تضاد و تناقض با یکدیگر هستند. ولی با این حال، از یک سو ما برای آنکه انسانی حقیقی باشیم، باید در این مسیر قدم گذاریم و به جستجوی مقصد خویش بپردازیم و از جانب دیگر، قطعاً نمیتوانیم در زندگی خویش تمامی این مسیرها را تجربه کنیم و تنها باید یک راه را انتخاب نماییم. بنابر این بدیهی است حال که تنها یک انتخاب داریم، جستجو کنیم تا بهترین پاسخ را برگزینیم و بر اساس آن، هدف و مقصد زندگیمان را انتخاب کنیم. پس باید یک عقیده را پذیرفت و در مسیری که آن مشخص میکند، قدم گذارد و در حقیقت این عقیده ماست که هدف و مقصد ما در زندگی را تعیین میکند و وسیله و مسیر دستیابی به آن را به ما نشان میدهد.
اما برترین عقیده را چگونه باید شناخت؟ آیا کسی میتواند مرا مجبور کند تا همانند او بیاندیشم؟ و آیا پرداختن به عقیده، یعنی جای گرفتن در چهارچوبی خشک و تنگ؟