هویت حقیقی من

 

هویت حقیقی من

براستی در طول روزها، هفته‌ها، ماهها و سالیانی که می‌گذرد، تا کنون چند بار فارغ از چیزهای دیگر، تنها و تنها به خود و مسیری که در زندگیمان می‌پیماییم، فکر کرده‌ایم؟ حقیقتاً در طول عمری که تاکنون سپری نموده‌ایم، چند بار تنهای تنها به حقیقت و هویت اصلی خویش اندیشیده‌ایم؟ گاهی اوقات هنگامی که انسان به خود می‌اندیشد و کارهای خود را مرور می‌کند و یا حتی زمانی که در کنار خواسته‌ای که برای رسیدن به آن بسیار تلاش نموده، قرار دارد و به آن دست یافته است، احساس می‌کند که بر روی دایره‌ای بسته در حرکت است و مرتباً یک مسیر را دور می‌زند. گویی در یک چرخه به دام افتاده‌ایم، "کار می‌کنیم و غذا می‌خوریم و به تفریح می‌پردازیم تا زندگی کنیم، ولی زندگی روزمره ما نیز انگیزه‌ای جز کار و تفریح و لذت ندارد." بعضی وقتها، هنگامی که سناریوی زندگیمان را می‌بینیم، انگار داستانی تکراری را می‌خوانیم که مرتباً به اندازه تمامی روزهای عمر، در حال تکرار است. برخی اوقات برایمان پیش می‌آید که حتی از خودمان نیز خسته می‌شویم و مرتب از خود می‌پرسیم که آیا زندگی جز خستگی و تکرار، مسیر دیگری نیز دارد؟ برای چه دائما یک مسیر را دور می‌زنیم و روز و شبمان رنگی جز کهنگی به خود ندارد؟ واقعاً من که هستم؟ و چه می‌کنم؟ و به کجا می‌روم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد